آیا تا به حال به این فکر کردهاید که کودکان چگونه به آثار هنری نگاه میکنند؟ تحقیقات جدید با استفاده از فنآوری ردیابی چشم نشان میدهد کودکان و بزرگسالان از دو دریچه کاملا متفاوت به هنر مینگرند، یافتهای که میتواند شیوه آموزش هنر به کودکان را متحول کند.
به گزارش وبسایت کانوِرسِیشِن، پژوهشهای انجامشده در موزه ونگوگ آمستردام در سال ۲۰۱۷ حاکی از آن بود که بزرگسالان هنگام مشاهده آثار هنری، عمدتا تحت تاثیر دانش و تجربیات قبلی خود قرار دارند.
برای مثال، هنگامی که یک بزرگسال به تابلوی «نمایی از اووِر» اثر ونگوگ نگاه میکند، توجه او به ضربات خاص قلمموی هنرمند جلب میشود که با سایر آثار برجسته او مرتبط است.
اما داستان برای کودکان متفاوت است. آنها هنوز در بند چارچوبهای اجتماعی و فرهنگی که ادراک بزرگسالان را شکل میدهد، قرار ندارند و به همین دلیل، بیشتر به محرکهای بصری مانند رنگهای درخشان و اشکال برجسته جذب میشوند.
برای مثال، در تابلوی «باغ دوبینی» ونگوگ، کودکان بهطور طبیعی به سمت گلهای رز قرمزی جذب میشوند که در پسزمینه سبز این اثر خودنمایی میکنند.
در مطالعه جدیدی که در موزه رایکس آمستردام انجام شد، پژوهشگران با استفاده از فنآوری ردیابی چشم، به بررسی تاثیر اطلاعات ارائه شده به کودکان درباره آثار هنری بر نحوه مشاهده آنها پرداختند.
در این پژوهش، محققان گروهی از کودکان ۱۰ تا ۱۲ ساله را انتخاب و آنها را به سه دسته تقسیم کردند.
به گروه اول کتابچههای راهنمایی داده شد که معمولا در موزهها در اختیار بزرگسالان قرار میگیرد. به گروه دوم توضیحاتی داستانی و جذاب که مخصوص کودکان بود، ارائه شد و گروه سوم بدون هیچ توضیح و راهنمایی به تماشای آثار هنری پرداختند.
هدف از این تقسیمبندی، بررسی تاثیر نوع اطلاعات ارائه شده به کودکان بر نحوه تماشای آثار هنری بود.
نتایج شگفتانگیز بود. کودکانی که توضیحات متناسب با سن خود را دریافت کردند، توانستند به شکل کاملا متفاوتی با آثار هنری ارتباط برقرار کنند.
آنها نگاه خود را به سمت عناصر کلیدی نقاشی که در توضیحات به شیوه قصهگویی به آنها اشاره شده بود، معطوف کردند و زمان بیشتری را به بررسی این جزییات اختصاص دادند.
در سوی مقابل، کودکانی که توضیحات مخصوص بزرگسالان را خواندند، دقیقا مانند گروهی که هیچ اطلاعاتی درباره نقاشی در اختیار آنها قرار نگرفت، توجهشان پراکنده و بدون تمرکز بود.
این تفاوت بهخوبی در نقشههای حرارتی تولید شده از حرکات چشم کودکان قابل مشاهده است.
برای مثال، در مورد تابلوی «منظره زمستانی با اسکیتبازان» اثر هندریک اورکمپ، وقتی کودکان توضیحات مخصوص بزرگسالان را درباره جزییات تاریخی و تکنیکی اثر میخواندند، نگاهشان بدون تمرکز روی کل تابلو میچرخید.
اما زمانی که همان تابلو با زبانی داستانی و از نگاه یک شخصیت درون نقاشی توصیف شد، نتیجه کاملا متفاوت بود.
با توصیف داستانی، کودکان بهطور مشخص روی شخصیت اصلی داستان و عناصر مرتبط با آن در تابلو متمرکز شدند و ارتباط عمیقتری با اثر هنری برقرار کردند.
نتایج این پژوهش درسهای مهمی برای موزهها و مدارس دارد. پائولین کینتز، سرپرست تیم عمومی موزه رایکس، در همین رابطه گفت: «ما میخواهیم موزهای برای همه باشیم و داستانهایی بگوییم که برای همه قابل درک باشد.»
این تحقیق نشان داد که موزهها باید در طراحی و نگارش توضیحات خود، بهویژه برای مخاطبان جوانتر، بازنگری کنند.
برای مدارس نیز این یافتهها اهمیت ویژهای دارد. روشهای سنتی آموزش هنر، مانند خواندن از روی کتابهای درسی یا سخنرانی، اغلب نمیتوانند ارتباط موثری میان دانشآموزان و هنر برقرار کنند.
بهعنوان روشی جایگزین، معلمان میتوانند با استفاده از روشهای داستانمحور، هنرمندان و جنبشهای تاریخی را به شیوهای معرفی کنند که با تجربیات روزمره و علایق کودکان همخوانی داشته باشد.
بر اساس یافتههای این مطالعه، درک و احترام به شیوه نگاه متفاوت کودکان به جهان، از جمله نحوه مشاهده هنر، میتواند افقهای جدیدی را در آموزش و یادگیری بگشاید.